امیر حسین امیر حسین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 19 روز سن داره

من و مامان و بابام

بابایی روزت مبارک

سلام پسر عزیزم تا یک ماه دیگه میای تو بغل مامانی ، امروز که دارم برای تو مهربونم می نویسم تا این لحظه 7 ماه و 26 روز و 17 ساعت و 16 دقیقه و 40 ثانیه است که تو دل مامانی داری ورجه وورجه می کنی . قربونش بر م  الهی ؛ پسرم خیلی باهوش و زیباست ، چون آفریننده اش خالق زیبائیهاست و از نور وجود خودش بر جسم نحیف پسرم تابیده . پسر نازنینم خیلی هم با تقواست صبحها مامانی را واسه نماز صبح از خواب بیدار می کنه و نمی زاره مامانی از یاد خدای مهربون غافل بشه . عزیز مامان ، امروز روز پدر بود  من و تو هم واسه بابایی کتاب خریدیم آخه بابایی عاشق مطالعه است . امیرحسین : بابایی روزت مبارک بابابزرگها روزتون مبارک . دایی جونم روزت مبارک . ...
27 خرداد 1390

وقتی لگد میزنی

وقتی لگد میزنی وای که چقدر دلنشینه  با تمام وجودم حضور نازنینتو حس می کنم . امیرحسین عزیزم توی دل مامانی خوش میگذره ؟ چه کارا میکنی ؟ می خندی ، به همه ی مزه هایی که من و بابات واست میریزیم . وقتی برای عزیز دلم کتاب خدا رو ورق میزنم و سوره هاشو میخونم چه حسی داری ؟ واسه من لگد زدنت تو اون زمان دلپذیره . تو الان هفتمین ستاره ی آسمون دل مامانی.  وقتی لگد میزنی یعنی تو هم داری حسم میکنی . امیرحسین عزیزم امروز روز مادره وقتی لگد میزنی ... .
3 خرداد 1390
1